زلفت از سنبل تر سر زده بر طرف چمن


کاکلت بسته صف از ملک حبش لشکر چین

در ختا و ختن ای خسرو خوبان جهان


چون تو شوخی نبود در همۀ چین و ماچین

لب من با لب تو نرد ببوسی میباخت


لب لشکر شکنت گفت که بردی بر چین

خواستم جوهر هندو ز لبت بر چینم


لب تو گفت بچین، غمزۀ تو گفت مچین

من از این چین و مچین، واله و شیدا چکنم


سر زلف بت شکر شکنت برده ز چین

از گل روش صبوحی چه تمنا داری


غنچه این لحظه تو از باغ وصالش برچین